روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست می زخمخانه به جوش آمد و می باید خواست
توبه زهد فروشان گرانجان بگذشت وقت رندی زطرب کردن رندان پیداست
چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد این چه عیب است بدین بی خردی وین چه خطاست
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود بهتر از زهد فروشی که در او روی و ریاست
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق آنکه او عالم سر است بدین حال گواست
فرض ایزد بگذاریم وبه کس بد نکنیم و آنچه گویند روا نیست نگوئیم رواست...
خواجوی کرمانی
اشعار خواجو...( دارای) جانمایه های عرفانی است و رمضان و روزه را هم از همین چشم انداز نگریسته است .
رمضان آمد و شد کار صراحی از دست به درستی که دل نازک ساغر بشکست
من که جز باده نمی بود به دستم نفسی دست گیرید که هست این نفسم باد به دست
آنکه بی مجلس مستان ننشستی یکدم این زمان آمد و در مجلس تذکیر نشست
ماه نو چون زلب بام بدیدم گفتم ای دل از چنبر این ماه کجا خواهی جست
در قدح دل نتوان بست مگر صبحدمی که تو گویی رمضان بار سفر خواهد بست
خون ساغر به چنین روز نمی شاید ریخت رگ بربط به چنین وقت نمی باید خست
هیچکس نیست که با شحنه بگوید که چرا کند ابروی تو سرداری مستان پیوست
وقت افطار به جز خون جگر خواجو را تو مپندار که در مشربه جلایی هست
ازرفتن رمضان با اندوه و نگرانی یاد می کند و نگران این است که مبادا ماه رمضان از او ناخشنود رفته باشد:
رمضان رفت و ندانم که زما بد خشنود یا نه اندیشه آن ذوق دل ما بربود
عمل ما اگر این است که ما می بینیم نرود ماه مبارک ز بر ما خشنود
از شب قدر ندانیم نشانی جز نام چشم آلوده ما محرم آن حال نبود
جان از آتش نبرد خواجه که از مطبخ او نیست در دیده درویش نصیبی جز دود
عید آن است مبارک که زطاعت شب و روز او نیاسود و فقیر از کرمش می آسود
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |